معنی شهر طالبی

حل جدول

شهر طالبی

ورامین

لغت نامه دهخدا

طالبی

طالبی. [ل ِ] (اِخ) شاعری است پارسی.او راست: بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 هَ. ق. در سفر روم گفته است.

طالبی. [ل ِ] (اِخ) اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابیطالب، یکی از کسانی است که بمخالفت با خلفا برخاسته و به انقلاب دست یازیده است. وی به سال 251 هَ. ق. در مکه قیام کرد و بر آن شهر استیلا یافت و والی آن را براند و آنگاه به مدینه لشکر کشید و عامل آن متواری شد، سپس به مکه بازگشت و بعد به جده رفت و اموال بازرگانان را از آنان بازگرفت، و مردم بسبب او دچار رنجها شدند تا درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 117).

طالبی. [ل ِ] (اِخ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت، شهرستان نیشابور در 12هزارگزی جنوب باختری چکنه ٔ بالا.کوهستانی و معتدل با 691 تن سکنه. آب آن از قنات محصول آن غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

طالبی. [ل ِ] (اِخ) ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب طالبی (97 تا 145 هَ. ق.)، یکی از امرای سادات دلاور که در بصره بر منصور عباسی خروج کرد، و چهارهزار تن جنگ آور با او بیعت کردند و منصوراز وی در بیم شد و به کوفه انتقال کرد. ولی شیعیان و پیروان طالبی آنقدر فزونی یافتند که وی بر بصره استیلا یافت، و جماعاتی را به اهواز و فارس و واسط حرکت داد، و آنگاه به کوفه حمله ور شد و میان همراهان او و سپاهیان منصور جنگهای خونینی روی داد تا عاقبت حمیدبن قحطبه وی را بکشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 15).

طالبی. [ل ِ] (اِخ) یحیی بن عمربن یحیی بن زیدبن علی بن حسین السبط. از کسانی است که به انقلاب دست یازیده و به مخالفت با خلفا برخاسته است. در سال 235 هَ. ق. با متوکل عباسی بستیز برخاست و گروهی را گرد خویش فراهم آورد، ولی متوکل او را بگرفت و زندانی کرد و شکنجه داد. از این رو مدتی آرام گرفت، اما پس از چندی در روزگارالمستعین باﷲ در کوفه قیام کرد و کلیه ٔ اموال بیت المال را تصرف کرد و فرمان داد زندانها را باز کردند و زندانیان را آزاد ساختند. وی مردم را بدوستی خاندان محمد دعوت کرد و مردم بیعت او را پذیرفتند آنگاه لشکری به نبرد با وی از جانب خلیفه گسیل شد و طالبی با آنان پیکار کرد و بر آنها ظفر یافت، در نتیجه کارش بالا گرفت و نیرومند شد. سپس سپاه دیگری را بسوی او فرستادند و طالبی با آنان بجنگ پرداخت و در «شاهی » نزدیک کوفه جنگی بزرگ روی داد، و لشکریان طالبی منهزم شدند و گروهی قلیل باقی ماندند و وی کشته شد. طالبی مردی نیک سیرت و دیندار بود و بسیاری از شاعران در رثای او اشعاری سرودند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1153).

طالبی. [ل ِ] (اِ) قسمی خربزه ٔ پیشرس شیرین و لطیف که درون سبز، یا زرد دارد. نوعی گرمک از جنسی شیرین تر و پرآب تر، و آن به اواخر بهار و اوایل تابستان، یک ماه و نیم الی دو ماه پیش از خربزه رسد.

طالبی. [ل ِ] (اِخ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. در 68هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل با 119 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

طالبی. [ل ِ] (اِخ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب. از سادات بزرگوار و دلاور است. وی نزد مهدی عباسی آمد و مهدی چهل هزار دینار به او بخشید، ولی طالبی همه ٔ آن مبلغ را در بغداد و کوفه به مردم بذل و بخشش کرد. آنگاه از هادی رفتاری دید که مایه ٔ خشم او شد و از این رو به مخالفت با وی برخاست و در مدینه خروج کرد ومردم درباره ٔ اینکه کتاب و سنت مخصوص مرتضی از خاندان محمد است با او بیعت بستند، هادی در نتیجه ٔ این قیام تنی چند از سرداران لشکر خویش را بکشتن او مأمور کرد و آنان با وی جنگیدند و وی را به قتل رسانیدند (169 هَ. ق.) و سر او را نزد هادی بردند، ولی هادی محزون و متأسف گردید. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 253).

طالبی. [ل ِ] (ص نسبی) نسبتی است بساداتی که از نسل امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا از نسل برادران آن حضرت جعفر و عقیل باشند. (انساب سمعانی). || علوی. سید. ج، طالبیون که در حال نصب و جر «طالبیین » خوانند: و بین یدیه رجل من اشراف الطالبیین... فوجد اسم الطالبی فی الجرایه، فقال له و انا اسمع: کانت علیک جرایه... فقال نعم... و تدمع الطالبی و حضر ذلک العلوی و قضی حقنا. (معجم الادباء ج 2 طبع مرجلیوث).

طالبی. [ل ِ] (اِخ) ابوالحسن علی بن زیدبن عیسی بن زیدبن عبداﷲبن محمدبن عقیل بن ابی طالب الطالبی العقیلی الادیب الشافعی. حافظ ابوعبداﷲ الحاکم در تاریخ نیشابور نام او را آورده و گفته که: ابوالحسن عقیلی ادیب، در پایان زندگانی در رستاق بُست نیشابور سکونت گزید، و در مکه از علی بن عبدالعزیز کتابها استماع کرد، از اقران خودنیز سماع دارد، اما بدان اکتفا نکرده، و ابی الا ان یرتقی الی قوم لعل بعضهم مات قبل ان یولد. المختصر رادر بُست و نیشابور نزد ابراهیم مزنی خواند، وی از جماعتی روایت کرده که پیش از مزنی از دنیا رفته اند. در سال 337 هَ. ق. ما از او [مطالبی فراگرفته] و نوشتیم. و در همین سال بطرثیث (ترشیز) رفت. و در پایان همین سال (337 هَ. ق.) درگذشت. (انساب سمعانی).

کالری خوراکی ها

طالبی

۱۰۰گرم ۲۰ کالری

100گرم 20 کالری

فرهنگ فارسی هوشیار

طالبی

واژه ی پارسی است و باید تالبی باشد چنان که تالکی نیز در پارسی پیشینه دارد که برابر با گشنیز کوهی است تالبی گونه ای خربزه ی پیشرس که گرد است و مرغانه ای نام دیگر آن در پارسی خرچکوک و خروک است وابسته به علی ابن ابی طالب علیه السلام (صفت) منسوب به ابی طالب ساداتی که از نسل امیر المومنین علی ع یا از نسل برادران آن جضرت جعفر و عقیل باشند، علوی سید جمع: طالبیون طالبیین، (اسم) قسمی خربزه پیش رس شیرین و لطیف که درون آن سبز است.

فرهنگ معین

طالبی

(لِ) [ع.] (اِ.) نوعی خربزه پیش رس و شیرین و لطیف که قسمت خوراکی آن زرد یا سبز است.

معادل ابجد

شهر طالبی

557

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری